آدام هابربرگ

(1)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
167

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب آدام هابربرگ

انتشارات گمان منتشر کرد:
بدین ترتیب، روزی از روزها آدام هابربرگ روی نیمکتی روبروی قفس شترمرغ ها نشسته بود. نیمکت از بارش نامحسوس باران نمناک بود. دو شتر مرغ بی حال خاکستری رنگ جلوی خانه شان در محوطه ای کاملا خالی علوفه می خوردند، تلفن همراه هابربرگ در جیبش زنگ زد: (الو!) صدایی از آن طرف خط گفت: (عجب هوایی! آدم دق می کند.) (واقعا) ، (کجایی؟) ، (باغ وحش) ، (اونجا چه کار می کنی؟) ، (خودت کجایی؟) ، (لوین، پارکینگ الدوروتو) ، (لوین چه کار داری؟)، ( منتظر مارتین هستم. کتاب چی شد؟) ، (مایه آبروزی) ، (واقعا؟) ، (بعدا بهت زنگ می زنم). روی سردر آجری خانه شترمرغ ها کلماتی با حروف درشت به چشم می آمد. با خودش گفت، چشم پزشک هم خیلی مطمئن نبود. البته نگران هم به نظر نمی رسید. اما مگر چشم پزشک باید نگران می شد؟ حداقل می توانست بگوید، آقای هابربرگ عزیز تا چند وقت دیگر چشم چپتان از کار می افتد. اصلا معلوم نیست کی. حتی ممکن است درست وقتی از مطب بیرون می روید هم دیگر نتوانید مثل گذشته از خیابان رد شوید. اما لحن چشم پزشک این طور نبود. به جای این گفته بود، آنژیوگرافی دوم نشان داده که ...
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی